زندگینامه سقراط

زندگینامه سقراط

زندگینامه سقراط

سقراط فیلسوف یونانی (آتن باستان) بود که به عنوان یکی اولین پایه‌ گذاران فلسفه غرب شناخته می‌ شود. سقراط با به راه انداختن انقلابی در فلسفه، برای اولین بار اخلاق را وارد فلسفه کرد و بر خلاف فیلسوفان هم‌ عصر خود به جای تفکر در جهان هستی و پیدایش عالم و موضوعاتی از این دست، انسان و نوع بشر را در کانون توجه قرار داد. سقراط بر اساس اطلاعاتی که از نویسندگان یونان باستان برجا مانده است از جمله افلاطون، گزنفون و فیلسوف هم‌ دوره‌ اش ارسطو، شخصیتی رمزآلود و پیچیده داشته است. مهم‌ترین دلیل این امر عدم گرایش سقراط به نگارش تفکرات خود بوده است. در واقع هر آنچه که اکنون از اندیشه‌ های سقراط می‌ دانیم به واسطه همین نویسندگان و فیلسوفان یونان باستان است. با ما همراه باشید تا شما را با این فیلسوف بزرگ آشنا کنیم.

سقراط در ۴۷۰ یا ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن به‌ دنیا آمد. پدرش مجسمه‌ سازی سرشناس و محترم بود. این اعتبار برای سقراط مجالی فراهم آورد تا از بهترین آموزش‌ های آن زمان آتن، از حساب و هندسه و نجوم تا شعر کلاسیک یونان را فراگیرد. همه مورخان متفق‌ القول هستند که سقراط مردی بسیار زشت‌ رو بوده‌ است. سر او طاس، صورت او پهن و گرد، و چشمان او فرورفته و بی‌حرکت بود و دماغی بزرگ و در عین حال کوفته داشته‌ است که بر روی آن لکه‌ ای واضح دیده می‌ شده‌ است.

انقلاب سقراط در فلسفه

پیش از سقراط، فیلسوفان به طور کلی برون‌ نگر بودند و تلاش می‌ کردند تا پدیده‌ های جهان را توضیح دهند. فلسفه با سقراط به مسیر تازه‌ ای افتاد. انقلاب سقراط، وارد کردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در کانون توجه فلسفه قراردادن و تاکید ورزیدن بر فن جدل و استدلال نظری است؛ و این کار به معنای درون‌ نگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است.

دیالکتیک

روش سقراط که خودش آن را تلنخوس (بازجویی) می‌ نامید، بر اساس سوال و جواب متوالی و هدفمند بناشده بود؛ به طوری‌ که سقراط با اختیار موضع طرف مقابل، ابتدا موافقت و همراهی او را جلب می‌ کرد و سپس تناقضات استدلال‌ های او آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، مدعایش را رد می‌نمود. در آن دوران سوفسطائیان نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می‌ دادند و ادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد.

آنها خود را دانشمندترین و عالمترین مردمان می‌ خواندند. سقراط بنا بر نتیجه‌ ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن‌ ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت. روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفتگو می‌شد و می‌ کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌ کرد که حقیقت شجاعت را می‌ شناسد و به آن آگاه است.

سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌ کرد و در آغاز خود را با آنچه شخص مقابلش می‌ گفت، همراه نشان می‌ داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می‌ رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌ برد؛ یعنی به این نتیجه می‌ رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی‌ داند و به این صورت، سقراط به او می‌ فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ‌ ترین دانش است.

محاکمه سقراط

زندگینامه سقراط

سقراط فیلسوف بزرگ یونان، با شعار به خود بپرداز همشهریان آتنی اش را تشویق می کرد تا خدایانشان، ارزش هایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، سقراط به فاسد کردن جوانان متهم شد. اتهام دیگر او بی اعتقادی به خدایان بود. سقراط را به دادگاه فرا خواندند و قضات مجازات مرگ را برای سقراط خواستار شدند. در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او می دهند، او مرگ را به فرار ترجیح می دهد. افلاطون شاگرد او، در رساله های آپولوژی، کریتون و فایدون به شرح زندگی و محاکمه استادش پرداخته است.

اجرای حکم اعدام سقراط

سقراط پس از توضیح راجع به علت رد کردن پیشنهاد فرار، به شاگردان می گوید «دغدغه به خود راه ندهید و به خود بگویید که فقط جسم مرا به خاک خواهید گذاشت.» افلاطون در مکالمه فیدون می نویسد که پس از گفتن این جملات، سقراط برای استحمام به اتاق دیگری می رود. پس از استحمام نیز مدتی در همان اتاق می ماند تا اینکه نزدیک غروب آفتاب به نزد شاگردانش باز می گردد. همین هنگام زندانبان می رسد و به سقراط می گوید که او را نجیب ترین و شریف ترین و بهترین کسانی می داند که به این زندان آمده اند. «من می دانم که حتی در این وضع تو به من خشم نخواهی گرفت و خشم تو متوجه جنایتکاران حقیقی خواهد بود که آن ها را می شناسی.» زندانبان سپس با اندوه خارج می شود.

سقراط از زندانبان در نزد شاگردانش تمجید می کند و او را جوانمرد می خواند. سپس از کریتو می خواهد که جام زهر را برایش بیاورد. کریتو به سقراط می گوید که عجله نکند زیرا هنوز شعاع خورشید روی تپه‌ است و سقراط همچنان مجال حیات دارد؛ افراد در موقعیت او، نخست خوب می‌ خورند و میاشامند. سقراط پاسخ می دهد که: «آن ها که چنین می کنند بی دلیل نیست؛ زیرا آن ها خیال می کنند که از این کار نفعی می برند…

من در اینکه جام زهر را دیرتر بخورم نفعی نمی بینم. اگر اندکی دیرتر بخورم خودم را مسخره خواهم کرد؛ زیرا خود را به زندگی علاقه مند نشان خواهم داد و از آنچه در نظر من هیچ است، برای خود ذخیره خواهم ساخت.» سقراط از خادمی در زندان می پرسد که چه باید بکند و او پاسخ می دهد که کاری ندارد جز اینکه زهر را سر بکشد و مدتی راه برود تا در پای خود احساس سنگینی کند، پس از آن هم باید دراز بکشد تا زهر کار خود را بکند. سقراط در میان هیاهوی فریاد و گریه شاگردان چنین می کند، به تدریج بدنش رو به سرد و بی حس شدن پیش می رود. آخرین سخن او این بود که «ای کریتو ما باید خروسی به آسکلپیوس بدهیم؛ ادای دین را فراموش نکنید.» توضیح آنکه مردم یونان قدیم چون از بیماری شفا می یافتند، خروسی نذر آسکلپیوس می کردند؛ و او از تب زندگی شفا یافته بود. لحظه ای بعد سقراط تکانی می خورد و چشم هایش بی حرکت می ماند.

سخنان و جملات آموزنده سقراط

زندگینامه سقراط

۱- اگر می خواهی هستی را بشناسی، خود را بشناس.
۲- تنها خوبی موجود در جهان، شناخت و دانش؛ و تنها شر و زشتی، نادانی است.
۳- تا زمانی که انسان زنده است، فهم این نکته برای او دشوار است که برای جاویدان شدن بایستی بمیرد؛ پس از آن مرگ نباشد.
۴- من تا آنجا که می‌ توان، حق‌ شناسی می‌ کنم، ولی چون پول ندارم، جز ستایش، کاری از دستم برنمی‌ آید.
۵- تنها یک خیر وجود دارد که نام آن، دانش است و تنها یک شر وجود دارد که نام آن، نادانی است.
۶- از مرگ نترسید که تلخی آن، از ترس از آن است.
۷- شیرین‌ ترین مرگ‌ ها از آن کسانی است که کارهای بزرگ از آنها سرزده و آرزو های بزرگ آنها برآورده شده است.
۸- هیچ کس نمی‌ داند، شاید مرگی که از او چون دشمنی سخت و زیانکار می‌ گریزند، براستی، ره‌ آوردی بزرگ است.
۹- گریز از مرگ، دشوار نیست، گریز از بدی دشوار است، زیرا بدی تندتر از مرگ می رود.
۱۰- مرد کامل آن است که دشمنان از او در امان باشند، نه آنکه دوستان از او بهراسند.
۱۱- لازمه قضاوت، شکیبایی به هنگام شنیدن، اندیشیدن به هنگام گفتن، بینش به هنگام رسیدگی و بیطرفی به هنگام قضاوت است.
۱۲- مردی نیک بخت است که از هر کار نادرستی که از او سر بزند، تجربه ای تازه به دست آورد.
۱۳- در لذتی که آمیخته به فساد است، خوشحال نباشید و [ به این ] فکر کنید که لذت نمی ماند و فساد می ماند.
۱۴- مرگ ترس ندارد، زیرا خوابی آرام است که خیالات آشفته در آن وجود ندارد.
۱۵- فردی که در امری بزرگ جان می سپارد، مثل کسی است که تازه زخم برداشته و در گرمی گیر و دار، جراحت خویشتن را احساس نمی کند. پس کسانی که همت خود را وقف راه خیر می کنند از زحمت و آزار مرگ به دورند و شیرین ترین مرگها متعلق به کسانی است که کارهای بزرگ از آنان سر زده و آرزوهای بزرگ آنان بر آورده شده است.
۱۶- با عاقل مشورت کن، چون فکر او به دور از هوای نفسانی است و با نادان مشورت مکن، زیرا که او تابع هوای نفس باشد. مشورت مکن با آن که محاط زمان است، بلکه مشورت کن با آن که محیط به زمان باشد.
۱۷- جامعه زمانی حکمت و سعادت می یابد که مطالعه، کار روزانه اش باشد.
۱۸- از مرگ نترسید، زیرا تلخی آن به دلیل ترس از آن است.
۱۹- یک زندگی مطالعه نشده، ارزش زیستن ندارد.
۲۰- زندگی کوتاه است و فانی، اما هنر طولانی و ماندگار.
۲۱- با پدر و مادرت چنان رفتار کن که از فرزندان خود توقع داری.
۲۲- ممکن است مقداری زهر در کوزه ای ریخت و آن کوزه را شست و اثرات زهر را از بین برد، ولی چیزی را که در ذهنتان ۲۳- جای دارد، خوب یا بد، بر شما فرمانروایی خواهد کرد و هرگز از آن رهایی نتوانید یافت.
۲۴- خشم و دشمنی را به درگاه مردان با اراده راهی نیست.
۲۵- اندیشیدن به سرانجام هر کار باعث رستگاری است.
۲۶- داروی خشم، خاموشی است.
۲۷- خدمت خود را بی آنکه برای پاداش باشد به مردم عرضه کنید و پاداش آن را در رضایت خاطر خویش بیابید.
۲۸- هیچ گنجی به از هنر نیست و هیچ هنری بزرگوارتر از دانش نیست و هیچ پیرایه ای بهتر از شرم نیست و هیچ دشمنی بدتر از خوی بد نیست.
۲۹- اثر حکمت آنگاه در شخص حکیم پدیدار شود که خویشتن را حقیر و ناچیز شمارد.
۳۰- نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه ی آن است.
۳۱- آن قدر بر مال دنیا حریص مباش که برای از دست دادنش اندوهناک شوی.
۳۲- انتقام، دلیل سبکی عقل و پستی روح است.
۳۳- ازدواج کنید؛ به هر وسیله ای که می توانید؛ اگر زن خوب داشته باشید بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار زن بدی شوید؛ فیلسوف از آب در می آیید و این هر دو برای هر مردی خوب است.
۳۴- ادب و حکمت را شعار خود ساز تا بهترین اهل زمان شوی و به نیکان بپیوندی.
۳۵- آن انسانی عاقل تر است که می داند عقلش کمتر است.
۳۶- باید بخوری تا زنده باشی، نه آنکه زنده باشی تا بخوری.
۳۷- نمی توانم چیزی به دیگران بیاموزم؛ فقط می توانم وادارشان کنم که بیندیشند.
۳۸- زندگی بدون تحقیق و جستار ارزش زیستن ندارد.
۳۹- دانش حقیقی این است که همه بدانیم که نادانیم.
۴۰- آنگونه باش که می خواهی به نظر برسی.
۴۱- من داناترین انسان ها هستم، زیرا یک چیز می دانم که دیگران نمی دانند، و آن این که هیچ چیز نمی دانم.
۴۲- در دوستی درنگ کن، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش.
۴۳- تفاوت انسان با حیوان در کنترل هوای نفس و هوس ها است.
۴۴- ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است.
۴۵- ای مردم آتن، چه مرا بی گناه شمارید و آزاد کنید و چه نکنید، من هرگز از راه خویش باز نمی گردم حتی اگر صدبار کشته شوم.
۴۶- هرجا که بشر را دوست بدارند، فرهنگ را هم دوست خواهند داشت.
۴۷- روح درونی خود را زیبا کنید تا شخصیت درونی و بیرونی شما یکی شود.
۴۸- شیرینی یک بار پیروزی به تلخی صدبار شکست می ارزد.
۴۹- هرکسی که بداند که نداند از همه داناتر است. یک چیز را خوب می دانم و آن این است که هیچ نمی دانم. هر که بداند درست چیست، دست به نادرست نمی زند.
۵۰- فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است.

چکیده
سقراط فیلسوف یونان کلاسیک اهل آتن و یکی از بنیانگذاران فلسفه غرب بود. سقراط را اولین فیلسوف اخلاق در غرب می‌ دانند. او در سال ۴۷۰ قبل از میلاد متولد شد و در سال ۳۹۹ قبل از میلاد کشته شد. سقراط نوشته‌ ای از خود بجای نگذاشت و عمدتا از طریق نویسندگان باستان مانند آنتیستنس، آریستیپوس و آریستوفان و شاگردانش همچون افلاطون و گزنفون به دنیا معرفی شد.

«گفتمان های افلاطون» یکی از جامع‌ ترین نوشته‌ ها راجع به سقراط است که از دوران باستان بجا مانده‌ است، هرچند مشخص نیست که تصویری که افلاطون، بهترین شاگرد سقراط، از استادش می‌ دهد تا چه حد صحیح است. این اثر افلاطون سهم بسزای سقراط در معرفت‌ شناسی و اخلاق را روشن می‌ کند. امیدواریم از زندگینامه این فیلسوف بزرگ لذت برده باشید، از اینکه با ما همراه بودید از شما سپاسگزاریم.

پاسخ دهید