کاریزما چیست
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که وقتی برای اولین بار با فردی دیدار میکنید حرکات و بیان و به طور کلی شخصیت وی برای شما جذاب و دوست داشتنی باشد و دوست داشته باشید زمان بیشتری را در کنار او باشید، چنین افرادی اصطلاحا شخصیت کاریزماتیک دارند. با ما همراه باشید تا اصول کاریزما و جذاب بودن را به شما آموزش دهیم.
کاریزما توانایی بروز جذابیتی آهن ربایی است که دیگران را جذب کرده و تحسین آن ها را بر می انگیزد. هم چنین کاریزماتیک بودن به معنای تاثیرگذار بودن و نفوذ کردن در نظرات دیگران است. توانایی شما در کاریزماتیک بودن تا حدودی عملکرد شخصیت تان است. بعضی از افراد آن را به عنوان ویژگی پنهان در نظر می گیرند؛ مانند چیزی مرموز که به برخی از اشخاص هدیه داده شده است.
ممکن است این موضوع برای افرادی که نگاه عمیقی به مسائل پشت پرده ندارند درست به نظر برسد؛ واقعیت این است که کاریزما اتفاق می افتد چون یک شخص آن را می خواهد. توانایی افراد کاریزماتیک در جذب دیگران و الهام بخشیدن به آن ها اتفاقی نیست. قطعا همه ما می دانیم این افراد از حضور و چگونگی درک دیگران از خودشان آگاه هستند. برای این افراد این موضوع به معنای توجه دقیق به تاثیرات آن ها است؛ این یک اصطلاح روانشناختی برای توصیف بیان ظاهری احساسات یک فرد و سبک شناخته شده ای از شخصیت او است.
ریشه کلمه کاریزما
مانند بسیاری دیگر از کلمههای زبان انگلیسی، برای آشنایی با ریشه کلمه کاریزما و معنی کاریزماتیک بودن نیز به سراغ ادبیات یونان و روم بروید. خاریس نام دختر (یا دخترانی) افسانهای است که در ادبیات اسطورهای یونان، به عنوان نماد زیبایی و جذابیت شناخته میشدند (البته این کلمه را در زبان انگلیسی به صورت Charis مینویسند). البته خود واژهی Charis به معنای جذابیت نبوده و معنای لطف خدایان را داشته است (در واقع نعمت و لطف زیبایی و جذابیت، نصیب اینها شده بود). اما بعدها خود این واژه با جذابیت مترادف شد. بنابراین اگر بخواهیم معنی کاریزما را با توجه به ریشه لغوی آن حدس بزنیم باید به جذابیت فکر کنیم و فرض کنیم شخصیت کاریزماتیک، شخصیتی است که برای دیگران جذاب است.
علم کاریزما چیست
تحقیقات نشان می دهد که کاریزما بخش مهمی از رهبری است. در سال ۱۹۹۱مجله ای موضوع کاریزما در رابطه با رؤسای جمهور آمریکا را بررسی کرد. آن ها کشف کردند که شاید برخی از افراد با ژن کاریزماتیک به دنیا می آیند. این موضوع قابل انکار نیست و نشان می دهد که برخی از افراد با توانایی جذب دیگران و غلبه بر آن ها متولد می شوند. دانشگاه آستون هم موضوع وراثت و کاریزما را بررسی کرد. آن ها کشف کردند که برخی از افراد نسخه خاصی از یک ژن را دارند که احتمالا با کاریزما مرتبط است.
آیا این موضوع بدان معنا است که اگر پدر بزرگ شما می توانست دیگران را جذب خود کند، شما هم می توانید؟ در آن روی سکه، اگر هیچ کدام از اعضای خانواده شما کاریزماتیک نبودند، چه می شد؟ آیا بدان معنا است که شما هم کاریزماتیک نیستید؟ جواب صادقانه این سوال خیر است. به دلیل آن که افراد زیادی وجود دارند که خودشان آموخته اند تا دوست داشتنی تر، فریبنده و جذاب باشند.
معنی کاریزماتیک چیست
کاریزماتیک به طول کلی مترادف کلمات جذاب، دلربا و فریبنده است و افراد کاریزما دارای شخصیت فوق العاده قوی و پرشوری هستند که معمولا طرفداران زیادی دارند. اما سوالی که ممکن است ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده باشد این است که چرا برخی افراد کاریزما و جذاب هستند و برخی نیستند؟ آیا شخصیت کاریزمایی ارثی است یا اکتسابی؟ آیا ممکن است فرد کاریزما این ویژگی خود را از دست بدهد؟ جالب است بدانید معمولا هیچ کس به صورت مادرزادی کاریزما متولد نمی شود بلکه در طول زندگی و به روش آزمون و خطا آن را در خود پرورش می دهد.
یکی از راه های عالی برای کاریزما شدن، دقت در رفتار و حالات افراد کاریزماتیک است. نیازی نیست کپی برابر اصل کسی شوید، بلکه کافیست اسرار آن ها را کشف کرده و خودتان آن را امتحان کنید تا به مرور به شخصیت افراد کاریزما نزدیک تر شوید.
کاریزما بودن چه مزیتی دارد
مهمترین و اولین اثر کاریزما بودن، جلب توجه دیگران است، جلب توجهی که از روی پذیرش و نگاه مثبت است که این خود می تواند تاثیر به سزایی در موفقیت افراد داشته باشد. افراد بسیاری هستند که علیرغم داشتن ویژگی یا ویژگی های مثبت و توانمندی های گوناگون قادر به جلب توجه دیگران و در نتیجه ابراز وجود موثر نیستند. کاریزما بودن باعث می شود دیگران دوست تان داشته باشند و به شما اعتماد کنند. افراد کاریزماتیک می توانند جامعه و محیط خود را آنگونه که دوست دارند هدایت کنند.
شخصیت کاریزماتیک ذاتی است یا اکتسابی
همانطور که گفته شد کاریزما مجموعه ای از موارد مختلف است که مکمل همدیگر هستند و بخشی از مولفه های دارا بودن این ویژگی در بعضی افراد از کودکی وجود دارد. اما در مجموع کاریزماتیک بودن یک مهارت است و هرکس که بخواهد می تواند با آموزش دیدن و تمرین و تجربیات شخصی این مهارت را بدست بیاورد. همانطور که اشاره شد رفتارهای کاریزماتیک باید از درون انسان بجوشد و رفتارهای کاملاً واقعی شخص باشد وگرنه نمی تواند تأثیر مثبتی در پی داشته باشد.
ویژگی های افراد کاریزما
افراد کاریزما و جذاب خصوصیاتی خاصی دارند که شما نیز می توانید این خصوصیات را در خود تقویت کنید و به فردی کاریزما که برای همه جذاب است تبدیل شوید.
شنونده خوبی هستند
فرد کاریزماتیک این ویژگی را به خوبی میشناسد چه وقتی با فردی در حال صحبت است. ابتدا قشنگ به حرفهای مخاطبش گوش کند و بعد با توجه به گفته های او جواب مناسبی بدهد. این کار در مخاطب حس اعتماد به نفس به وجود می آورد که همین موضوع باعث میشود او نیز بیشتر مشتاق باشد تا با شما صحبت کند و از موضوعی که حتی ممکن است خوششان نیاید به خوبی توجه کند.
وسط حرفهای شما نمیپرند. میگذارند شما به خوبی حرفهایتان را تمام کنید و بعد به شما پاسخ بدهند. خیلی از افراد در هنگام مکالمه همین نکته به ظاهر کم ارزش را فراموش میکنند. شنونده خوبی بودن کار سختی نیست فقط دقیق باید به حرفهای طرف مقابل تان گوش دهید و جواب به او بدهید که در راستای همان حرف هایی که او زده باشد.
فن بیان خوبی دارند
فن بیان خوب یعنی اینکه شما افراد را با کلماتی که به کار می برید و لحن صدا جذب خودتان می کنید و از طریق گفتار آنها صمیمی تر می شوید و روابط گرمی را برقرار میکنید. همین روابط گرم و صمیمی به شما امتیازات ویژه ای می دهد. مثلا وقتی شما در زمینه لوله کشی فعالیت می کنید افراد و لوله کش های زیادی را می شناسید که از طریق آنها میتوانید کار بگیرید و یا با آنها همکاری داشته باشید.
که نتیجه آن افزایش درآمد شما و احساس رضایت بیشتر از انجام کار است. معمولا مغازه ها و فروشگاه های که فروش بالایی دارند فروشندگانی با فن بیان بالا دارند که به خوبی بر روی مشتری اثر می گذارند و با دادن پیشنهادات و انتخاب های وسوسه انگیز افراد را مجاب به خرید میکنند. در نتیجه فروش بیشتری برای فروشگاه یا مغازه رقم می زنند. فن بیان خوب یک امتیاز بالقوه برای تمام افراد است که اگر به خوبی به آن مسلط شویم ارتباطات گسترده تر خواهیم داشت و در نتیجه در هر زمینه ای موفق خواهیم بود.
با صدای رسا و بلند صحبت می کنند
یکی از لازمه های داشتن فن بیان خوب داشتن صدای رسا و شفاف می باشد. اهمیت این موضوع از این جهت است که وقتی شما صدای رسا و شفافی نداشته باشید کلمات ممکن است به خوبی برای فرد مشخص نباشد و ممکن است از حرفی که شما می زنید منظور دیگری برداشت کند. یا به اصطلاح منظورتان را به خوبی متوجه نشود. مثلاً با افراد زیادی برخورد داشته اید که تند صحبت می کنند و متوجه نمی شوید که آن فرد چه چیزی می گوید و از او خواسته اید که دوباره حرفش را تکرار کند.
ویژگی های یک صدای رسا و شفاف
۱- دارای بلندی صدای مناسبی است.
۲- شمرده و آهسته صحبت میکند.
۳- کلماتی که باید با آنها بیشتر ترکیب کنند را با مکث بیشتر و کمی صدای بلندتر می گوید.
با حرکات سر و دست گفته های شما را تایید میکنند
از مهمترین ویژگی های افراد کاریزماتیک زبان بدن آنهاست. زبان بدن به مجموعه ای از حرکات بدن گفته میشود که منظور خاصی را به مخاطب می رساند. معجزات حرکات دست به چیز خاصی محدود نمی شود. یعنی اینکه حرکات دست مخاطب را درگیر شما می کند و باعث می شود به خوبی به شما گوش دهد. حرکات دست دائم ذهن مخاطب شما را درگیر میکند تا به شما دقت کنند و حواسشان به شما باشد و بهتر منظور شما را متوجه شوند.
اما چند نکته که ممکن است به شما در زبان بدن تان کمک کند دستتان را با سرعت زیاد حرکت ندهید. البته خیلی هم از دست خود استفاده نکنید چرا که مخاطب شما خسته می شود و احساس بدی به او دست میدهد. در حرکات دست خود از حرکت های استفاده نکنید که باعث شود این منظور به مخاطب منتقل شود که شما یا مغرور هستید یا گارد می گیرید طوری برخورد کنید که مخاطب با شما احساس راحتی کند.
با شما ارتباط چشمی برقرار می کند
برقراری ارتباط چشمی که بسیاری از افراد با آن بیگانه هستند یک ترفند کاربردی برای جذب افراد است. یعنی اینکه نمی دانند باید با مخاطب خود چگونه ارتباط چشمی داشته باشند همین موضوع باعث میشود که از کاریزما یا به اصطلاح جذابیت افراد کاسته شود. کاریزما ارتباط بسیار مستقیم با زبان بدن دارد یکی از مهمترین نکات آن داشتن ارتباط چشمی است.
برقراری ارتباط چشمی به شما امکان را می دهد که متوجه شوید. میزان علاقه مندی مخاطب به حرف های شما چقدر است؟ یعنی اینکه همانند جغد به افراد نگاه نکنید و نه طوری نگاهتان را از آنها بردارید که باعث شود مخاطب شما حس کند به او کم توجهی میکنید.
تجربیات خودشان را با شما قسمت میکنند
یکی از بهترین راه هایی که می توانید بر روی مخاطب خود تاثیر بگذارید اشتراک تجربه هایتان با دیگران است که تاثیر شگرفی بر دیگران می گذارد. دلیل آن هم این است که وقتی در زمینه مثلاً بسکتبال تجربه دارید و با شخص دیگری که زمانی هم بسکتبال بازی میکرده صحبت میکنید نتیجه آن کشف و نقاط مشترک بین شما و مخاطب است و حاصل این نقاط مشترک صمیمیت بیشتر خواهد بود و صمیمیت بیشتر تاثیرگذاری بیشتر. این روش یک روش بسیار عالی و آسان برای جذب مخاطب است چرا که مردم عاشق گوش کردن به داستان هستند. خودتان را در نظر بگیرید وقتی شخصی تجربه خودش را از یک زمینه خاص بیان می کند شما بیشتر جذب می شوید یا وقتی که یک سری نتایج علمی مرسوم را در آن زمینه به شما می گوید اگر آن موضوع آن تحقیق مورد علاقه شما باشد دوست دارید به فرد مقابل گوش بدهید. چرا که ذهن ما عاشق تجزیه و تحلیل مسائل است البته مسائلی که داستانی باشند.
دارای رفتار صمیمی و اخلاق گرمی هستند
سلاح مخفی افراد کاریزماتیک اخلاق و برخورد آنهاست. با داشتن ارتباطات زیاد متوجه میشوند هر تیپ شخصیتی چه اخلاق و خلقی میپسندد. اخلاق خوب همیشه معجزه میکند. و افراد بعضی اوقات بدون توجه به هیچ ویژگی شما مجذوب اخلاق شما خواهند شد. البته این را نمی گوییم که در همان برخورد اول با افراد پسر خاله شوید. ولی سعی کنید تا میتوانید به آنها نزدیک شوید و اطلاعات خودتان را با یکدیگر رد و بدل کنید.
بسیاری از کارآفرینان و افراد از این مهارت برخوردار هستند. چرا که به خوبی از مزایای آن با خبر هستند و در جای درست از آن استفاده میکنند تا بیشتر بیشترین تاثیر ممکن را روی افراد داشته باشد. پس برای داشتن شخصیت کاریزماتیک ابتدا باید رفتار مناسبی داشته باشید.
۹ رفتاری که کاریزمای شما را فوق العاده افزایش میدهد
همانطور که گفتیم شخصیت کاریزما ساختنی است، در ادامه راهکارهایی رابرای اینکه جذاب و کاریزماتیک باشید برای شما بیان می کنیم.
۱- پاسخ دهی جنبشی
چند مثال از این رفتار: خواننده ای که بر روی صحنه می آید و از صمیم قلب برای هوادارانش دست تکان میدهد. مادربزرگ شما، هنگامی که در بعد از مدت ها از در خانه شان وارد میشوید و به شما خوش آمدگویی گرم میگوید. هنگامی که دوست صمیمی تان را بعد از ۱۰ سال مجددا به صورت اتفاقی میبینید و خوشحالی اش را از دیدن شما ابراز میکند. هنگامی که سگ خانگی شما شب هنگام زمانی که متوجه حضور شما میشود به استقبالتان می آید.
مردم عاشق این هستند که بدانند مهم اند. خود شما هم عاشق این هستید که بدانید برای کسی یا چیزی مهم هستید. حتی برای خودتان. بنابراین هنگامی که فردی این اهمیت را در رفتارش نشان میدهد نه صرفا با گفتن تاثیری از صداقت و مقبولیت در طرف مقابل ایجاد میکند که غیر قابل انکار است. برای اینکه از این رفتار استفاده کنید : هر زمانی هر فردی را دیدید در بدو سلام گفتن به گرمی نشان دهید که از دیدنش خوشحال هستید. سعی نکنید تملق کنید ،حتی اگر دشمنتان باشد با این رفتار به بهترین دوستتان تبدیل میشود. اگر نتوانستید چنین رفتار ناگهانی و گرمی را نشان دهید تصور کنید شخص مذکور دوست قدیمی تان است که پس از ۱۰ سال مجددا میبینیدش…
۲- خنده ی مسری
کلید این رفتار : باید خنده تان چنان جذاب باشد که لبخند شادی بر لبان طرف مقابل بگذارد. تاحالا با افرادی معاشرت داشتید که چنان شیرین و دلنشین میخندند که شما هم ناخواسته دوست دارید بخندید حتی اگر موضوع برایتان جذابیت آنچنانی ندارد؟ این افراد از این تکنیک استفاده میکنند؛ خنده ی مسری. شما باید از امروز خندیدن های مختلف را تمرین کنید. باید یاد بگیرید در زمان نیاز آنچنان دلنشین بخندید که طرف مقابل به قول گفتنی “قند تو دلش آب بشه…” این یکی از قدرتمندترین تکنیک هایی است که افراد با نفوذ جامعه از آن به خوبی آگاه اند.
برای مثال هنگام مصاحبه با بازیگران معروف شما کمتر میبینید آنها بخندند اما زمانی که میخندند چنان لذت میبیرید که دوست دارید چند بار آنرا گوش کنید. برای اینکه از این رفتار استفاده کنید : هنگام مصاحبت با هر فردی و در هر جایی کمتر بخندید اما زمانی که لازم است از خنده مخصوص تان که قبلا تمرین کردید استفاده کنید. خنده تان باید قیمتی باشد پس راحت از آن استفاده نکنید.
۳- انتقال احساسات از طریق صدا
حتما این تجربه را شما نیز دارید؛ هنگامی که فردی زنگ میزنید و هنگام برداشتن گوشی تلفن زمانی که نام شما می شنود با ذوق و شوق جواب میدهد. حتی اگر ساختگی باشد لذت فراوانی به شما میدهد. یکی از تاثیرگذارترین علائم رفتاری تن صدا و نحوه کنترل آن است. شما باید به خوبی از ان استفاده کنید. دلیل اینکه رهبران سیاسی دنیا چنین سخنرانی های ماندگاری میکنند دلیل آن انتقال احساسات اعماق وجودشان از طریق تن صدایشان است.
کار آسانی نیست اما قابل تمرین است. برای اینکه از این رفتار استفاده کنید : نیاز دارید تا بر روی تن صدایتان کار کنید. افراد حرفه ای بیشتر تمرین میکنند تا کمتر خطا داشته باشند. افراد عادی بیشتر خطا میکنند تا کمتر تمرین کنند. سعی کنید متن سخنرانی افرادی را که دوست دارید و بر روی شما تاثیر میگذارد را خودتان بخوانید و ایراد کنید. در مورد کیفیت و اهمیت صدایتان، پیشنهاد میکنیم این دوره صوتی را دانلود کنید
۴- لامسه
این تکنیک در کشور عزیز ما ایران به ندرت قابل استفاده است اما در کل از تکنیک های اصلی کاریزماتیک بودن است. شما هنگام مصاحبت با فرد مقابل باید او را برای نشانه قدرت چندین بار لمس کنید برای مثل با زدن دستی بر شانه اش، برای مثال هنگامی که اختلاف سنی زیاد است افراد مسن لپ فرد جوان تر را میکشند و یا هنگام دست دادن با طرف مقابل برای عرض سلام آرنج طرف مقابل را لمس کنید. این حرکت نشان برتری فرد لمس کننده دارد و در عکس ها و مصاحبه های روسای جمهور کشور ها به شدت این حساسیت احساس میشود که کدام فرد میخواهد دست بالاتر را داشته باشد.
۵- از مرکز توجه بودن لذت ببرید
بودن در مرکز توجه یکی از متضاد ترین رفتارها است. افراد تمام سعی شان را میکنند تا در مرکز توجه قرار بگیرند و هنگامی که چنین شد احساس خجالت یا آشفتگی میکنند و میخواهند هرچه سریع تر ازین بحران نجات پیدا کنند(!) افراد کاریزماتیک یاد گرفته اند که از بودن در مرکز توجه لذت ببرند. هنگامی که کسی نزد دیگران از انها تعریف میکند افراد کاریزماتیک با لذت گوش میدهند و هرچند ثانیه یکبار وسط حرف فرد تعریف کننده نمیپرند تا نشان دهند فروتن هستند.
شما هم برای استفاده از این رفتار : باید سعی کنید در مرکز توجه بودن را دوست داشته باشید. مرکز توجه بودن نه به معنی لوده گی برای اینکه مردم به شما توجه کنند بلکه به علت وقار و منش شما.
۶- صورت فعال
هنگام صحبت با طرف مقابلتان احساساتتان را از طریق میمیک صورتتان نشان دهید. این یکی از خصوصیات رفتاری خانم ها است. آنها به خوبی میتوانند احساساتشان را از طریق چهره شان به طرف مقابل نشان دهند (و البته احساسات طرف مقابل را از میمیک صورتشان بخوانند) شما نیاز دارید این رفتار را داشته باشید مخصوصا هنگامی که شخص مورد نظر با شما در حال صحبت است زیرا حین صحبت بیشترین تمرکز چشم بر روی صورت است. برای آقایانی که موهای بلند دارد و خانم هایی که موهایشان چتری هایشان را میپوشاند آگاه باشند که پیشانی یکی از مهم ترین جاهایی است که احساساتتان را نمایان میکند.
۷- با غریبه های ارتباط برقرار کنید
یکی از اولین تمرین های اعتماد به نفس برقراری ارتباط با غریبه ها است. برقراری ارتباط و اجتماعی بودن یکی از خصوصیات افراد برونگرا است و تمایل به مصاحبت به برونگرا ها یکی از خصوصیات رفتاری افراد درونگراست. یکی از جالب تری رفتارهایی که میتوانید به عنوان فرد کاریزماتیک داشته باشید برقراری ارتباط با افراد غریبه است. حتی اگر شده به سادگی پرسیدن ساعت. پرسیدن آدرس و یا درمیان گذاشتن یک مسئله عمومی مانند آلودگی هوا! این افراد قابلیت این را دارند که ارتباط برقرار کنند، خوش صحبت هستند و قابلیت یک شنونده خوب را دارند.
۸- تماس چشمی کشنده
تماس چشمی؛ شاید قدرتمند ترین این لیست. شما باید همانند خنده تمرین شده یک تماس چشمی کشنده نیز در آستین داشته باشید. این تماس چشمی باید آنچنان عمیق باشد که تا درون فرد نفوذ کند. شما نباید همیشه از این تماس چشمی خاص تان استفاده کنید؛ این نیز از دارایی های گرانبهای شماست. اما داشتن تماس چشمی نشان دهنده اعتماد به نفس، صداقت و بی پروایی طرف مقابل است.
۹- پانتومیم بازی کنید
پانتومیم بازی کردن با پاسخدهی جنبشی فرق دارد. پانتومیم پاسخ نیست بلکه هماهنگی بدن و تن صدایتان و چشمهایتان با گفته شماست. پانتومیم به شنونده کمک میکند تا تصویر سازی کند هرآنچه که میگویید. پانتومیم موارد ۱ و ۳ و ۶ را نیز شامل میشود. برای مثال : “وقتی این حرف رو بهش زدم اینطوری شد ….” “واقعا دوست نداشتم اصلا اینتطوری شدم …” لازم نیست دنبال کلمات باشید؛ یک زبان بدن و یک فن بیان ترکیب خوبی برای یک ارائه عالی است. از دست هایتان نیز میتوانید استفاده کنید.
اگر بدنبال مثال میگردید سعی کنید حرف زدن ایتالیایی ها را زیر نظر بگیرید. آنها با تمام وجود در حال توصیف گفته هایشان هستند. هنگام صحبت دست هایشان حرکت میکند, تن صدایشان بالا پایین میشود و با تمام بدن هماهنگ با گفته شان پیشروی میکنند.
شخصیت های کاریزماتیک تاریخ بشر
در ادامه به معرفی ۱۰ شخصیت کاریزماتیک تاریخ بشر در طیفهای مختلف فکری و اخلاقی: خوب، بد، زشت میپردازیم .
۱- ناپلئون بناپارت
ناپلئون با ۱۵۷ سانتیمتر قد در زمرهی بلندقامتان تاریخ قرار نداشت و در کودکی بهخاطر ناتوانی در درست حرفزدن، مورد تمسخر واقع میشد. با وجود این، رهبری مثالزدنی بود. او افسری جوان در ارتش فرانسه، مردی باهوش، شجاع و بیباک بود و هرکس با او ملاقات میکرد، شیفتهاش میشد. بهخاطر این ویژگیها، سربازانِ تحت فرمانش در نبردهای بسیاری پیروز شدند. او در سال ۱۸۰۴ در ۳۴سالگی امپراتور فرانسه شد.
علت موفقیت ناپلئون بناپارت در رهبری، این بود که به طور غریزی چیزهای زیادی در مورد رفتار انسان میدانست، مثلا اینکه باید قدردان کسانی باشیم که در موفقیت ما نقش داشتهاند. به همین خاطر بود که پس از پیروزی ارتش در یکی از جنگها، طلا و نقرهی بهدستآمده از کشورهای فتحشده را بهعنوان غنائم و به رسم قدردانی میان سربازان خود تقسیم کرد. او همچنین میدانست باید اعتماد کسانی را که پیرو او نیستند نیز جلب کند. از این جهت، وقتی ارتش او کشوری را فتح میکرد، به شهروندان آن کشور صریحا میگفت که کاری با آنها ندارد، بلکه بر ضد رهبران مستبد و ظالم آنها قیام کرده است تا مردم را از بند جور آن ظالمان رها کند. او با این کار غالبا آن مردمان را به حامی خود بدل میکرد. علاوه بر اینها خودِ او در جنگها همراه با سربازان حاضر میشد و هر کاری از دستش برمیآمد، میکرد، حتی کارهایی را که برای دونپایهترین سربازان در نظر گرفته بودند. او با این کار، حمایت و وفاداری سربازان خود را جلب میکرد.
اما متأسفانه، بهمرور زمان از موفقیت او کاسته شد. او کشورهای بسیار زیادی را فتح کرد و در این میان ارتش او شکستهای زیادی را متحمل شد. پس از این شکستها بود که او اعتمادبهنفس خود را کمکم از دست داد و مرتکب اشتباهاتی شد: استبداد ورزید و دهان منتقدان خود را بست. ضمنا از آنجا که به افراد معدودی اعتماد داشت و به همه بدبین شده بود، جاسوسهایی را به اطراف گسیل داشت. در نهایت هم شکست خورد و ۵ سالِ باقیمانده از عمر خود را در جزیرهی کوچک سنت هلنا گذراند.
۲- فیدل کاسترو
فیدل کاسترو از وقتی که در انقلاب سال ۱۹۵۹ کوبا قدرت را به دست گرفت، تا وقتی که بهخاطر بیماری در سال ۲۰۰۸ استعفا داد، با مشت آهنین بر این کشور حکمرانی کرد. خیلی از کوباییها بهخاطر بازکردن پای کمونیسم به کشورشان از او نفرت دارند، اما انصاف این است که خیلی از مردمان فقیر کوبا بهخاطر اصلاحات اجتماعی و شخصیت جذابش طرفدار او هستند.
وقتی فیدل کاسترو قدرت را در دست گرفت، کوبا کشوری جوان بود که بهتازگی از استعمار اسپانیا در ۱۸۹۸ رها شده بود. کاسترو با کودتایی نظامی توانست فولخنثیو باتیستا، دیکتاتور کوبا را سرنگون کند و رهبری این جزیره را به دست بگیرد. او با وعدهی انتخابات و بازگرداندن حکومت مشروطه به مردم بر سر کار آمد و به همین دلیل کوباییها با اشتیاق زائدالوصفی از او حمایت کردند.
اما کاسترو به آن وعدهها عمل نکرد و با متحدشدن با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و آمریکاستیزی، طعم تلخ کمونیسم را به کام کوباییها چشاند. با اینکه اتحاد جماهیر شوروی در زمان حضور خود در عرصهی بینالمللی از کوبا حمایت میکرد، اقتصاد کوبا همیشه در وضعی اسفناک به سر میبرد. حالا که اثری از اتحاد جماهیر شوروی در سیاست جهان نیست، کمتر اثری از صنعت در کوبا مشاهده میشود. بیشترِ درآمد این کشور از راه توریسم و نیز فرستادن پولهایی تأمین میشود که کوباییهای شاغل در کشورهای دیگر به کشورشان میفرستند.
جالب اینجاست با اینکه کاسترو دیگر در میان کوباییها نیست و با اینکه سالهای درازی را به شکل حکومت مادامالعمر بر مسند قدرت نشسته بود، کوباییها همچنان او را دوست دارند. کوباییها از اینکه کاسترو، برخلاف بسیاری کشورها، یکتنه در برابر آمریکا ایستاد یا از نفوذ و تهاجم فرهنگی آن جلوگیری کرد، احساس غرور میکنند. کاسترو ایالات متحدهی آمریکا را بهخاطر بسیاری از مشکلات اقتصادی کوبا سرزنش میکرد. فیدل کاسترو نطام خدمات درمانی رایگان را برای کوباییها به ارمغان آورد، نژادپرستی را در جامعهی کوبا کمرنگ کرد و آموزش رایگان را از دبستان تا دانشگاه به کوباییها هدیه کرد. حالا بهجای او، برادرش رائول در قدرت است. باید منتظر ماند و دید حالا که رهبر جدید کوبا از کاریزمای فیدل کاسترو برخوردار نیست، کوباییها همچنان از اقتصاد معیوب کوبا راضی خواهند بود یا نه.
۳- وینستون چرچیل
چرچیل مردی پرشور و انرژی و مصمم بود. او پدری انگلیسی و مادری آمریکایی داشت. وضع درسی چرچیل در مدرسه معمولی بود، اما میتوانست بچهها را بهدنبال خود بکشاند و وقتی هم که احساس میکرد حق با اوست، هرگز تسلیم نمیشد. او در جوانی وارد عرصهی سیاست شد و در سال ۱۹۲۴ به صدراعظمی بریتانیا رسید که یکی از درجات بسیار بالا در دولت بریتانیا بعد از نخستوزیری است.
در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی، یعنی هنگامی که چرچیل جنگطلبتر بود و حس میکرد با رویکارآمدن نازیها در آلمان، خطر جنگ در کمین است، بریتانیا سیاست صلحآمیزی اتحاذ کرده بود. این باعث شد چرچیل با نخستوزیر بریتانیا، استنلی بالدوین و همینطور دیگران مشاجرات زیادی بکند. اما در سال ۱۹۴۰ که بریتانیا وارد جنگ جهانی دوم شد، چرچیل به منصب نخستوزیری رسید. درست همین هنگام بود که مردم با شوروشوق از او حمایت میکردند. چرچیل در طول مدت جنگ خطابههای پرشور و تحریککنندهی زیادی برای متفقین جنگ جهانی دوم و شهروندان بریتانیا ایراد کرد. یکی از جملات بسیار مشهور چرچیل، در هجدهم ژوئن ۱۹۴۰ به گوش جهانیان رسید، یعنی درست زمانی که فرانسه در حال تسلیمشدن در برابر هیتلر بود و بریتانیا را مقابل آلمانیها تکوتنها رها کرده بود: «پس بیایید به وظیفهی خود عمل کنیم و به یاد داشته باشیم که اگر بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع هزار سالِ دیگر هم پابرجا باشند، مردمان خواهند گفت که این بهترین دورهی تاریخشان بوده است.»
چرچیل برای اینکه تصویر روشن و متمایزی از خود در اذهان مردم برجا بگذارد، در تصاویر و کاریکاتورهای سیاسیِ روز از مشخصات منحصربهفرد بسیاری نظیر کلاه، عصا، سیگاربرگ و پاپیون استفاده میکرد. جالب این است که چرچیل با کارکنان خود برخورد بد و بیادبانهای داشته، اما در بین تودهی مردم چهرهای محبوب بوده است. کارکنان و زیردستانش او را دوست میداشتند، اما علت این علاقه نقش او در مقام رهبر بود، نه اینکه لزوما گرم، مهربان و دوستداشتنی باشد. بریتانیا و متفقینش در سال ۱۹۴۵ در جنگ جهانی دوم پیروز شدند. چرچیل در انتخابات پس از جنگ رأی نیاورد، اما بین ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ بار دیگر بر صندلی نخستوزیری تکیه زد.
۴- ماهاتما گاندی
ماهاتما گاندی در کودکی بیمار و ضعیف بود و عملکرد درسی متوسطی داشت. او در بزرگسالی وکیل شد، اما از آنجا که فردی خجالتی بود، نتوانست وکیل قابلی باشد. بروز رفتارهای نسنجیده و گستاخانه از جانب او محتمل بود و اصلا کاریزما نداشت، مگر وقتی که واقعا عصبانی میشد. گاندی در سال ۱۸۹۳ بهقصد وکالت به آفریقای جنوبی رفت و با قطار در آن کشور سفر کرد. یک روز با اینکه بلیت درجهیک داشت، مرد سفیدپوستی مانع نشستن او در قسمت درجه یک قطار شد و به همین خاطر نگهبان، او را از قطار پیاده کرد. ناگهان در تاریکی اتاقِ انتظار ایستگاه، الهامی بر قلب او وارد شد. ظرف یک هفته پس از آن ماجرا، شروع کرد به ایراد سخنرانیهای پرشور و ضد تبعیض نژادی. او لباسهای تولید بریتانیا را با وجود علاقهی زیادش به آنها از تن درآورد و بهجای آن، لباس سفید و سادهی کشاورزان هندی را بر تن کرد. دیری نپایید که جرقهی اعتراض صلحآمیز از طریق نافرمانی مدنی در ذهن او شکل گرفت و از این سیاست در راستای حمایت از حقوق بشر و برابری سیاسی استفاده کرد.
گاندی پس از اینکه به تغییر برخی قوانین تبعیضآمیز در آفریقای جنوبی کمک کرد، در سال ۱۹۱۵ به هند بازگشت. هنوز مدت چندانی از بازگشت او به هند نگذشته بود که توانست مردم را برای مبارزهی صلحآمیز با استعمار بریتانیا به قیام وا دارد. او بهطورخاص، از مردم دعوت کرد هرچیز انگلیسیای را تحریم کنند:
لباسهای ساخت بریتانیا، دانشگاههای بریتانیا و حتی قوانین بریتانیایی را. در یکی از آن قوانین انگلیسی تصریح شده بود که هندیها حق تولید نمک ندارند، بلکه در عوض باید نمک خود را از کارخانههای دارای گواهی بخرند و حال آن که همهی این کارخانهها در تملک بریتانیا بودند. از این رو در سال ۱۹۳۰، گاندی راهپیمایی ۲۴روزهای بهسمت دریا به راه انداخت که بعدها «رژهی بزرگ دریایی» نامیده شد. صدها هزار نفر از مردمان هند در آن راهپیمایی شرکت کرده بودند؛ وقتی آنها به دریا رسیدند، از دریا برای تولید نمک مورد نیازشان استفاده کردند. تاکتیکهای گاندی مفید واقع شدند. هند در سال ۱۹۴۷ استقلال پیدا کرد و کشور جدید پاکستان نیز از به هم پیوستن مناطقِ عمدتا مسلماننشین شمال شرق و شمال غرب هند تأسیس شد. متأسفانه در سال ۱۹۴۸ یکی از هندوهای ملیگرا که از گاندی بهخاطر مدارا با مسلمانان هند نفرت داشت، او را ترور کرد.
۵- آدولف هیتلر
آدولف هیتلر اجتماعی نبود. او در ۱۶سالگی ترک تحصیل کرد تا در وین به نقاشی بپردازد، اما در این هنر ناکام ماند. او در برقراری روابط صمیمی با افراد دچار مشکل بود، نمیتوانست در بحثهای فکری وارد شود و وجودش لبریز از تعصب بود. با همهی اینها، دو سال بعد از اینکه در سال ۱۹۱۹ به حزب کارگران آلمان (که بعدا به «حزب نازی» تغییر نام داد) پیوست، توانست به رهبر این حزب تبدیل شود.
آلمانیها در جنگ جهانی اول شکست خورده بودند و بهخاطر این شکست، در قحطی، گرسنگی و تحقیر فرو رفته بودند. هیتلر با وعدهی نجات و رستگاری آلمان که آن را تقریبا به شکلی مذهبی جلوه میداد، بر سر کار آمد. او با دموکراسی سر سازش نداشت و به آلمانیها میگفت آریاییاند و به همین خاطر از همهی انسانهای دیگر برترند. هیتلر دشمنانی برای آلمان تعریف کرده بود و مرتب علیه آنها حرف میزد؛ این دشمنان کسانی جز کمونیستها و یهودیان نبودند. او مأموریتی روشن در ذهن داشت و بسیار تلاش میکرد جهان را دربارهی این مأموریت متقاعد کند. اینها همه، رازورمز رهبری کاریزماتیک است. میلیونها آلمانی که سابقهی شنیدن این پیامها را داشتند، تسلیم سحر و جادوی هیتلر شدند و او را مانند خدا پرستیدند. شاید تعجب کنید اگر بدانید هیتلر رهبری مهربان بوده است. دیری نپایید که اکثر مردم آلمان بدون قیدوشرط از او تبعیت میکردند.
بخشی از کاریزمای هیتلر وابسته به اعتقاد راسخ او به برتری آلمانیها بود و نیز تأکید بر این نکته که آلمان برای تسخیر کل اروپا به رهبری جز هیتلر نیاز ندارد. پس از اینکه او به راحتی چندین کشور اروپای غربی را به تصرف خود درآورد، باور این نکته کار سختی نبود. با تسخیر این چند کشور، هیتلر دیگر نمیدانست تصرف کل اروپا چه خطراتی برایش به همراه دارد. ارتش آلمان بهرهبری او توانست در جنگ جهانی دوم، در گیرودار نبرد با بریتانیا و اشغال کشورهای دیگر، روسیه را هم اشغال کند.
او همچنین تمام یهودیان ساکن در کشورهای اشغالیاش را یا میکشت یا به اردوگاه میفرستاد. وقتی آمریکا، بریتانیا و روسیه، آلمان را محاصره کردند، پیروان هیتلر از او ناامید شدند و نهایتا پس از تسلیمشدن آلمان در ۱۹۴۵، هیتلر دست به خودکشی زد.
۶- مارتین لوتر کینگ
مارتین لوتر کینگ رؤیایی در سر داشت که هیچ وقت نتوانست تعبیر آن را ببیند. او از پیشگامان نهضت حقوق مدنی در آمریکا به شمار میرود. این نهضت در همان دوره، رهبران سیاهپوست بسیاری داشت، اما کینگ بود که از بین آنهمه درخشید، چراکه توانست با سخنرانیهای خود تودهی مردم را برانگیزاند و تعهد خود به اعتراض مسالمتآمیز را وجهالمصالحه قرار ندهد.
کینگ در سال ۱۹۲۹ در آتلانتا به دنیا آمد. او مردی تحصیلکرده بود و از دانشگاه بوستن مدرک دکتری گرفته بود. در سال ۱۹۵۵ رهبریِ تحریم اتوبوسهای مونتگومری آلاسکا را به عهده گرفت. در آنجا، سیاهان مجبور بودند فقط سوار قسمت عقبی اتوبوس شوند و در واقع نوعی تفکیک نژادی بر اتوبوسها حاکم بود، اما سیاهان با تحریم اتوبوس و سوارنشدن بر آن، اصرار میکردند که اجازه دارند در جای دلخواهشان در اتوبوس بنشینند. موفقیت این تحریم (که حدود یک سال به طول انجامید) باعث شد مارتین لوتر کینگ سردمدار نهضت حقوق شهروندی شود.
کینگ بهخاطر سخنرانیهای پرشور خود هم شهرت دارد. یکی از این سخنرانیها که بسیار بهیادماندنی بود، خطابهی «رؤیایی دارم» است که کینگ در سال ۱۹۶۳ آن را طی راهپیمایی مردمی در واشینگتن.دی.سی ایراد کرد. در آن هنگام، هزاران نفر از مردمی که به انواع نژادها تعلق داشتند، دور هم جمع شده و خواهان تصویب قانون حقوق شهروندی شدند. این راهپیمایی که ۲۵۰هزار نفر در آن شرکت کرده بودند، در آن دوران بزرگترین راهپیمایی در طول تاریخ پایتخت ایالات متحده بود. سخنرانی مارتین لوتر کینگ در آن راهپیمایی هم یکی از خطابههای بسیار عالی در تاریخ آمریکا شناخته میشود. در سال ۱۹۶۴، کنگرهی آمریکا قانون حقوق شهروندی را تصویب کرد که بهموجب آن، تبعیض براساس نژاد، دین و جنسیت جرم شناخته میشود.
البته کینگ دشمنان بسیاری داشت: هم از سیاهان و هم از طیف نژادپرستان. سیاهان بهخاطر رویکرد مسالمتآمیز او، با او دشمن بودند و نژادپرستان هم میخواستند تفکیک نژادی در جامعهی آمریکا به قوت خود باقی باشد. در سال ۱۹۶۸، مارتین لوتر کینگ در بالکن مسافرخانهای واقع در ممفیس ایالت تنسی ترور شد و جان باخت. او بهخاطر کمک به کارگرانِ درحالاعتصاب شهرداری در آن هتل اسکان داشت.
۷- مالکوم ایکس
مالکوم ایکس زندگی پرتلاطمی داشت، اما علیرغم این تلاطمها و فقدان تحصیلات، به رهبری قدرتمند بدل شد که توانست هزاران نفر از سیاهپوستان را به فرقهی«ملت اسلام» وارد و حس غرور نژادی را در آنها بیدار کند. مالکوم ایکس با نام اصلی «مالکوم لیتل» در اوماهای ایالت نبراسکا به دنیا آمد. پدر او، ارل لیتل، مبلّغی مذهبی و فعال حقوق شهروندی بود. بهخاطر فعالیتهای مدنی پدر، گروههای برتریطلب نژاد سفید، خانوادهی او را مدام آزار میدادند. خانوادهی لیتل برای فرار از این آزار و هجمه، به ایست لنسینگ میشیگان کوچ کردند، اما در سال ۱۹۳۱ برتریطلبان نژاد سفید پدر مالکوم ایکس را ترور کردند و به قتل رساندند. مادر او، لویی، هرگز نتوانست از اندوه ناشی از مرگ پدر مالکوم بهبود یابد و در نهایت در بیمارستان روانی بستری شد.
به این ترتیب مالکوم سر از مواد مخدر و گروههای خلافکار درآورد. پس از اینکه در سال ۱۹۴۶ به زندان افتاد، شروع به مطالعه کرد. در این مدت، هر چیزی را که به دستش میرسید، با ولع میخواند. در همین دوره به «ملت اسلام» پیوست؛ ملت اسلام نام فرقهای مذهبی متشکل از مسلمانان سیاهپوست بود که باور داشتند سیاهان باید دولت مستقل خود را تشکیل بدهند. مالکوم نام خانوادگی لیتل را حذف کرد، چون آن را نامی مختص بردهها میدانست و در عوض نام خانوادگی ایکس را برگزید که یادآور اجداد گمنام سیاهپوستش بودند. دیری نگذشت که تبلیغ را آغاز کرد و به سیاهپوستان گفت که باید برای برقراری دولتی مستقل دست به انقلابی خشونتآمیز بزنند. مالکوم ایکس فردی پرشوروشوق بود و بهطور ذاتی استعداد سخنرانی داشت. وقتی در ۱۹۵۲ از زندان آزاد شد، ملت اسلام ۴۰۰ عضو داشت. هشت سال بعد، بهیُمن تلاشها و کاریزمای او این عدد صد برابر شد و به ۴۰هزار نفر رسید.
در سال ۱۹۶۴، وقتی مالکوم ایکس فهمید که الیجا محمد، رهبر فرقهی ملت اسلام، برخلاف تعلیمات اسلام مرتکب زنا شده است، از آن فرقه بیرون رفت. او بهقصد انجام مراسم حج به مکه رفت و سپس به اسلام سنتی گروید. در همین مدت، خشونت و عصبانیت درونیاش رنگ باخت و نژادهای دیگر را هم به رسمیت شناخت. او دریافته بود که برای رسیدن به اهدافش نیازی به خشونت نیست. متأسفانه در سال ۱۹۶۵، وقتی برای سخنرانی در منتهن نیویورک در حال آمادهشدن و رفتن روی جایگاه بود، سه عضو فرقهی ملت اسلام به جایگاه یورش بردند و او را هدف گلولهی خود قرار دادند. ایکس بلافاصله در همانجا و در ۳۹سالگی جان باخت.
۸- نلسون ماندلا
نلسون ماندلا در ۱۹۱۸ در خانوادهای سلطنتی از قبلیهی ثمبو در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. در آن زمان سفیدپوستها کشور آفریقای جنوبی را اداره میکردند و او سیاهپوست بود. حتی خانوادهی سرشناسی که در آن به دنیا آمده بود هم نمیتوانست او را از سیستم ظالمانهی تفکیک نژادی موسومبه «آپارتاید» نجات دهد. ماندلا بلافاصله بعد از ورود به دانشکده، درگیر اعتراضات گوناگونی علیه تبعیض نژادی شد. در ابتدا، او مایل بود برای استیفای حقوق شهروندیِ تمام شهروندان در آفریقای جنوبی از روشهای مسالمتآمیز استفاده کند، نظیر اعتصاب و تحریم، اما درسال ۱۹۶۲، وقتی پلیس سفیدپوست ۶۹ نفر از معترضان سیاهپوست را در شاپرویل کشت، ماندلا بهعنوان رهبر یک سازمان فعال حقوق شهروندی، یعنی کنگرهی ملی آفریقا (ANC)، به استقبال برخی روشهای مقاومت خشونتآمیز رفت.
پس از اینکه فعالیت کنگرهی ملی آفریقا در سال ۱۹۶۲ ممنوع اعلام شد، ماندلا بهاتهام خرابکاری، خیانت و اقدام خشونتآمیز علیه امنیت ملی دستگیر شد. در طول محاکمهی هشتماههاش، طی سخنانی توانست چهرهی خود را در عرصهی بینالملل در اذهان مردم جهان ثبت کند. او در یکی از جملات پایانی سخنانش گفته بود: «من خواهان جامعهای آزاد و دمکراتیک هستم که در آن تمام افراد در صلح و صفا و با فرصتهای برابر زندگی کنند. این رؤیایی است که من برای تعبیرشدن آن زندگی میکنم. اما اگر لازمهی تعبیر این رؤیا مرگ باشد، با آغوش باز از آن استقبال خواهم کرد.»
ماندلا ۲۷ سال از عمر خود را در زندان بود و اکثر این دوران را با اعمال شاقه گذراند. اما در این دوره توانست در حقوق مدرک بگیرد، بیانیههای سیاسی را مخفیانه به بیرون از زندان بفرستد و زندگینامهی خود را بنویسد. دوران طولانی حبس او توانست هالهای از رمزوراز بر گرد چهرهاش ترسیم کند و برای او بهعنوان مبارز راه آزادی، اعتبار ایجاد کند. سرانجام در سال ۱۹۹۰، تحت فشارهای بینالمللی، هم او از زندان آزاد شد و هم رژیم آپارتاید از بین رفت. چند سال بعد، در ۱۹۹۴، در اولین انتخابات پارلمانیِ چندنژادی، بهعنوان اولین رئیسجمهوری آفریقای جنوبی برگزیده شد. در سال ۱۹۹۹، ماندلا از سیاست کنارهگیری کرد، اما باز هم تا هنگام مرگ به ترویج صلح و عدالت اجتماعی در سراسر جهان ادامه داد.
۹- اوا پرون
شاید بهخاطر محبوبیت نمایش موزیکال «اویتا»، او را به همین نام بشناسید. اما مهم نیست او را اویتا بنامید یا اوا پرون، چراکه به هر حال ماریا اوا دوارته پرون در قرن بیستم میلادی تأثیر شگرفی بر زندگی میلیونها آرژانیتی گذاشت. او در سال ۱۹۱۹ در شهر کوچک لوس تولدوس به دنیا آمد. در جوانی به بوینس آیرس رفت تا بازیگر شود. بااینکه استعداد چندانی در بازیگری نداشت، توانست به موفقیتهایی دست یابد. اما وقتی در سال ۱۹۴۵ با خوان پرون ازدواج کرد، زندگیاش دگرگون شد.
خوان پرون سرهنگ و افسر دولت بود و در سالی که با اوا ازدواج کرد رئیسجمهوری آرژانتین شد. اوا فن بیان خوبی داشت و بلافاصله تصمیم گرفت به عنوان بانوی اول آرژانتین برای استیفای حقوق زنان و کمک به محرومان و فقرا از این موهبت ذاتی استفاده کند. او با فقرا ارتباط خوبی داشت و آنها را «پابرهنگان من» مینامید. او همچنین برای کمک به فقرا بنیادی تأسیس کرد که اغلب شخصا به آن پول میداد.
اوا وزیر بهداشت و وزیر کار آرژانتین بود، اما در جامعهی مردسالار آن دوران آرژانتین، این امری بیسابقه بود. چیزی نگذشت که اوا پرون همزمان محبوب و مبغوض میلیونها نفر شد: محبوب کسانی که به آنها کمک میکرد و مبغوض کسانی که یا فکر میکردند زنان نباید فعال سیاسی باشند یا از حکومت خودکامهی شوهر اوا ناراضی بودند. در سال ۱۹۵۱ که شوهر اوا مجددا نامزد ریاستجمهوری شده بود، برخی اصرار داشتند اوا معاوناول پرون بشود. ارتش مخالف این موضوع بود و اوا هم آن را نپذیرفت. او در ۱۹۵۲ در ۳۳سالگی و بر اثر سرطان درگذشت. اوا در این عمر کوتاه توانسته بود به بسیاری چیزها در زندگی دست یابد. هزاران نفر به واتیکان پیشنهاد کردند او را در زمرهی قدیسان قرار دهد.
۱۰- آنگ سان سو چی
آنگ سان سو چی که طی دو دهه در وطن خود، میانمار، (برمهی سابق) زندانی بود، به نماد آزادی کشورش تبدیل شده است. او دختر مؤسس ارتش مستقل برمه است؛ پدرش که با بریتانیا بر سر استقلال برمه رایزنی میکرد، سرانجام ترور شد. سو چی در انگلستان، بههمراه همسر بریتانیایی و فرزندانش زندگی معمولی داشت تا آن که برای مراقبت از مادر بیمارش به برمه بازگشت. در آن هنگام، از او خواستند رهبری نهضت دموکراسیخواهی را بر عهده بگیرد. در ۱۹۸۸، بهامید بازگرداندن دموکراسی به وطن خود، نیممیلیون نفر را از طرف لیگ ملی برای دموکراسی مورد خطاب قرار داد. طبیعتا هیئت نظارت برمه که آن کشور را با حکومتنظامی ظالمانه اداره میکرد، از ایدهی او استقبال نکرد.
بااینکه حزب سو چی در انتخابات عمومی سال ۱۹۹۰ پیروز شد، هیئت نظارت نتایج را بهنفع رقیب سو چی برگرداند، او را در حصر خانگی قرار داد و خود قدرت را در دست گرفت. هیئت نظارت برمه با این شرط که سو چی برمه را ترک و از سیاست کنارهگیری کند، حاضر به برداشتن حصر خانگی بود، اما سو چی این شرط را نپذیرفت و اعلام کرد بااینکه ممکن است خانوادهی خود را هرگز نبیند، آماده است تا پای جان به مردم برمه خدمت کند.
اما آرام آرام، اوضاع تغییر کرد. پس از فشارهای شدید بینالمللی، سو چی که در آن هنگام یکی از زندانیان سیاسی بسیار برجسته در جهان بود، در اواخر ۲۰۱۰ از حصر آزاد شد. هیئت نظارت درنهایت منحل شد و در ۲۰۱۲ انتخابات واقعی برگزار شد. طی این انتخابات، حزب لیگ ملی برای دمکراسی توانست تمام صندلیهای مجلس را از آن خود کند. کسی نمیداند که آیا سو چی در انتخابات بعدی نامزد ریاستجمهوری خواهد شد یا خیر. اما اگر حزب او قوی باقی بماند، میتواند اکثریت قانونی را در دست بگیرد و نیروی انتخاب رئیسجمهوری را داشته باشد.
باورهای غلط در مورد کاریزما و جذابیت
در این قسمت به تعدادی از مهم ترین باورهای غلط در مورد کاریزما و جذابیت اشاره خواهیم کرد.
۱- تنها مردان می توانند کاریزماتیک باشند.
۲- افراد، کاریزماتیک متولد می شوند.
۳- افراد کاریزماتیک همیشه فوق العاده جذاب هستند.
۴- شما نمی توانید یاد بگیرید که چگونه کاریزماتیک باشید.
۵- کاریزماتیک و جذابیت یکسان هستند.
۶- افراد کاریزماتیک خود شیفته اند.
۷- اگر شما فردی جذاب باشید، جامعه ستیز هم هستید.
۸- تنها خانوم ها می توانند جذاب باشند.
۹- برای جذاب بودن باید یک مرد واقعی باشید.
چکیده
فَرَهْمَندی یا کاریزما (به یونانی خاریسما) در لغت به معنی جذابیت غیرعادی و دارا بودن صفتهای ویژه و ممتاز و منحصربهفردی است که مورد پسند و ستایش تعداد زیادی از دیگر انسانهاست. جاذبهای انفرادی (فردی) که اثری اجتماعی (جمعی) دارد. از اواسط قرن بیستم و در ادبیات سیاسی و اجتماعی، واژه کاریزما به تعبیر غالبی در توصیف چهرههای سیاسی برجسته بدل شد، چهرههای مثبت یا منفی که جذابیت مقاومتناپذیری برای تودهها داشته، توان اثرگذاری بیمانندی بر آنها یافته بودند. واژه کاریزماتیک نیز برای توصیف ابرانسانی بکار میرود که فراتر از اراده و اختیار مردم آنان را تحت تأثیر قرار میدهد و هیچکس یارای مقاومت در برابر او، یا حق انتخاب و انتقاد ندارد.
کاریزماتیک بودن ویژگی است که شاید افرد زیادی به دنبال آن هستند. این موضوع بیشتر در مورد افرادی که در جایگاه رهبری و مدیریتی هستند صدق می کند. اگر می خواهید یاد بگیرید که چگونه کاریزماتیک باشید، باید زندگی افراد کاریزماتیک را مطالعه کرده و رفتارها و عادات آن ها را بررسی کنید. ما در این مقاله به بیان نکات مهمی برای داشتن شخصیت کاریزما پرداختیم که امیدواریم شما را در جهت ساختن شخصیتی جذاب یاری کند.