خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”،رمان کیمیاگر اثر مشهور و برجسته پائولو کوئیلو است
که تاکنون به بیشتر از ۵۰ زبان ترجمه شده است.
بیش از ۶۵ میلیون نسخه از کتاب کیمیاگر به فروش رفته است
و یکی از پرطرفدارترین کتابهای جهان محسوب میشود.
برای آشنایی با این کتاب با ما در سایت راز ثروت همراه باشید.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
خلاصه رمان کیمیاگر
این رمان داستان زندگی سانتیاگو است.
چوپانی که همه زندگیاش سفر کردن در کنار گوسفندانش است.
او تا سن ۱۶ سالگی در صومعه آموزش میدید و پدر و مادرش علاقه داشتند
تا او یک کشیش شود. کسی که مایه غرور سربلندی آنان شود.
اما سانتیاگو از بچگی آروزی دیدن دنیا را داشت.
آرزوی کشف کائنات و در نهایت آروزی شناخت خدا را داشت.
سرانجام سانتیاگو تصمیم میگیرد که کشیش شدن را رها کند
و با خریدن چند گوسفند به همه جا سفر کند.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
مفهوم سفر کردن
طی دو سال گذشته، همه دشتها و دهکدههای اندلس را زیر پا گذاشته بود
و همه شهرهای منطقه را میشناخت،
و این چیزی بود که به زندگیاش مفهوم میداد…
سانتیاگو از زندگی خودش راضی بود
تا اینکه گرفتار خواب عجیبی میشود
خوابی که دو بار پشت سر هم تکرار میشود و ذهن او را به شدت به خودش مشغول میکند.
خوابی که به این شکل بیان میشود:
با گوسفندهایم در چراگاهی بودم. بچهای سر رسید و با حیوانات شروع کرد به بازی…
خیلی دوست ندارم هرکسی بیاید و با گوسفندهایم بازی کند،
آنها از آدمهایی که نمیشناسند میترسند،
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
اما هرازگاهی بچهها میتوانستند با آنها بازی کنند بی آنکه میشها بترسند.
این برایم جالب بود که بدانم حیوانات چگونه سن آدمها را تشخیص میدهند؛
چرا از بچهها نمیترسند و با آنها زود انس میگیرند؟
پسربچه، مدتی با میشهایم بازی کرد، اما ناگهان به سمت من آمد،
دستم را گرفت و مرا تا اهرام برد. در مقابل اهرام مصر پسرک به من گفت،
اگر تا اینجا بیایی، گنجی به دست خواهی آورد…
زمانی که میخواست
محل دقیق گنج را نشانم دهد،
هر دو دفعه از خواب پریدم.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
به دنیال این خواب، سانتیاگو یک پیرزن را پیدا میکند
تا در تعبیر خواب به او کمک کند. با اینکه پیرزن حرفهایی میزند و خوابش را تعبیر میکند
سانتیگو به او توجهی نشان نمیدهد و روال عادی زندگی خود را پی میگیرد.
تا اینکه بعد از یک سری اتفاقات پیرمردی را میبیند که زندگی او را برای همیشه تغییر میدهد.
پیرمرد حرفهایی میزند که سانتیاگو را تکان میدهد
و به جرات دنبال کردن «حدیث خویش» را میدهد.
حدیث خویش همان چیزی است
که هر کسی همیشه آرزوی انجام آن را دارد.
همان چیزی که هر کسی در اعماق وجودش به آن وابسته است
و از آغاز جوانی آن را میشناسد. حدیث خویش همان چیزی است که جوانان میتوانند
به دنبال آن بروند و انجامش دهند اما اگر اقدامی نکنند،
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
با گذشت زمان، نیرویی عجیب و اسرارآمیز
تلاش میکند
به آدم بفهماند که دیگر رسیدن
به حدیث خویش امکانپذیر نیست.
پیرمرد مدتی با سانتیاگو صحبت میکند
و به او در مورد بزرگترین فریب دنیا هشدار میدهد:
«بزرگترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
«اینکه در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست میدهیم
و تصور میکنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگترین فریب دنیاست.»
بعد از صحبت با پیرمرد و چند اتفاق دیگر، سانتیاگو تصمیم میگیرد
به سمت اهرام مصر حرکت کند و گنجی را که پسربچه در خواب به آن اشاره کرده بود پیدا کند.
شروع سفر سانتیاگو آغاز داستان اصلی کتاب است که جذابیتهای خاص خود را دارد.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
درباره کتاب کیمیاگر
سیر معنوی رمان و پرداختن به چیزی مانند حدیث خویش
(دنبال کردن آرزویی که همیشه دوست داشتیم به آن برسیم)
موضوعی است که هر کسی دوست دارد درباره آن بخواند.
در خود کتاب هم به این موضوع اشاره شده است که شما هرچه بزرگتر میشوید
از دنبال کردن رویاها و آروزها و به طور کلی حدیث خویش فاصله میگیرید،
چون با گذشت زمان و با بزرگتر شدن فکر میکنید همه این موارد غیرممکن است.
فکر میکنید دنبال کردن رویا و آروزیی که در جوانی داشتید سختترین کار ممکن است.
اگر شما هم به مواردی مانند قانون جذب
یا قانون کائنات و یا قوانین طبیعت
علاقهمند باشید
از خواندن این کتاب بسیار لذت ببرید.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
من فکر میکنم نکته نهایی که پائولو کوئیلو قصد بیان آن را دارد، نکتهای انگیزشی است
که همه مدرسان موفقیت قصد بیان آن را دارند،
این نکته که شما نباید تسلیم سرنوشت شوید
و هرآنچه در سر راهتان قرار گرفته است را بپذیرید.
در دنیای امروز حجم اساتید و معلمان موفقیت بسیار زیاد شده است
و هر حرفی از سمت آنان باعث ایجاد واکنش منفی میشود.
به نظر من، دیگر هیچکسی با این گفته که: در برابر سرنوشت تسلیم نباشد و راه خود را انتخاب کنید،
انرژی و انگیزه نمیگیرد.
اما تفاوت کتاب کیمیاگر در چیست؟
از دید بسیارانی همین کتاب هم کلیشهای شده است
اما نباید این واقعیت را نادیده بگیریم که کتاب کیمیاگر در سال ۱۹۸۸ نوشته شده است
و در آن زمان که کتاب به زبان فرانسوی ترجمه شد با استقبال بسیار خوبی مواجه شد.
بعلاوه، کیمیاگر و پیام این کتاب، در قالب یک ماجراجویی خواندنی روایت میشود
و شما صرفا با یک پیام خشک و بیروح طرف نیستید.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
شما هم همراه با سانتیاگو در مکانها
و وضعیتهای مختلفی قرار میگیرید
و همراه با او در پی کشف حقیقت هستید.
و در نهایت اینکه، تفاوت کیمیاگر با پیامهای انگیزشی در قدرت ادبیات و رمان است.
در ماجراجویی سانتیاگو به دنبال گنج و در کنار پیام اصلی کتاب، شما میتوانید از پیامهای ریز و درشتی که در رمان وجود دارد لذت ببرید. پیامهایی مانند روحی مشترک در میان پدیدههای طبیعی یا وجود یک زبان جهانی در میان همه مخلوقات و…
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
جملاتی از متن رمان کیمیاگر
از خودش پرسید: «چگونه میتوان خدا را با رفتن به کنیسه و کلیسا شناخت؟»
در حالی که وظیفه ما، کامل کردن ذهنیات است تا از طریق عینیات به «او» برسیم.
مردم خیالاتیاند و بر این تصور که دقیقاً میدانند
دیگران چگونه باید زندگی کنند،
اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند.
مثل آن زنکِ کولی، که به قولی از گذشته میگفت و از آینده حرف میزد،
تعبیر خواب میشناخت و به دیگران میگفت که چه باید بکنند،
ولی خودش درگیر زندگیاش بود و نمیدانست چگونه میتوان رموز خوابها را شناخت.
زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی،
باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان
متولد شده است
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
تو، فقط مامور انجام دادنش بر روی زمین هستی.
حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با یک دختر بازرگان… یا جستجوی گنج.
روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است.
هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل «حدیث خویش» که آن هم، تنها اجبار انسانهاست.
وقتی خواستار چیزی هستی،
همه جهان در تکاپوی آن است
که تو به خواستهات برسی.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
هرکس در پی رویایی است و رویاها شبیه یکدیگر نیستند. (کیمیاگر – صفحه ۹۱)
بالاخره توانستم حرکت کاروان را هنگام عبور از صحرا ببینم
و دریابم که کاروان و صحرا دارای بیان مشترکند،
به همین دلیل یکی عبور دیگری را ممکن میسازد.
یا یکی حرکت و قدمهای دیگری را روی خود حس میکند
و وقتی احساس یکی با حرکت دیگری همآهنگ شد،
آنگاه کاروان به آبادی خواهد رسید.
ولی اگر یکی از ما، با وجود همه جسارت و اراده، این بیان متفاوت را درک نکند،
همان روزهای آغازین خواهد مرد. (کیمیاگر – صفحه ۱۳۰)
وقتی نگاهش را دید، خورشید را هم دید که به شب مینشیند
و برق نگاهی را که از چشمان سیاه و همیشه مرطوب شبرنگ در افق طلوع میکند.
لبانی را دید فرزانه و نیمهباز، مردد بین سکوت و لبخند،
بر چهرهای نه روشن، نه تاریک، نه سوخته، نه بیرنگ و… دریافت.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
دریافت که راز بیان جهان چیست
و باارزشترین پاره قابل فهم آن
برای تمامی انسانها کدام است.
قسمتی را که انسان در وجود هیجانزده خویش احساس مینماید.
در روح هراسان خود میبیند و در قلب ملتهب خود حس میکند.
نامش «عشق» بود.
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
چیزی قدیمتر از آفرینش انسان و پیدایش صحرا.
چیزی که با درخششی متفاوت و نیروی رازگونه خود در افق احساس انسانها، با تلاقی دو نگاه، طلوع میکند،
همانند دو نگاه…، دو نگاه بر لب چاه به بهانه آب یا هر بهانه دیگر که به هم رسیدند.
لبانش به لبخند نشست و این علامت بود، نشانه بود،
نشانهای که جوان به انتظار آن، همه زندگی خود را رها کرده
و به دنبالش در کتابها، افسانهها و حکایتها جستجو کرده بود.
انسان برای سادگی، اهمیتی قائل نبود
مرد خوشبخت، مردی است که خدا را در خود ببیند
و در خود بجوید همانطور که کیمیاگر گفته است،
خوشبختی میتواند حتی در یک دانه ناچیز ماسه صحرا هم دیده شود،
چون یک دانه ماسه هم گویای لحظهای از آفرینش است،
و کائنات برای پیدایش آن میلیونها سال وقت گذاشتهاند.
پس در «جان جهان» غرق شد و دید که «جان جهان» مظهری است
از «پدیدآورنده یکتا» و… پدیدآورنده یکتا را در وجود خود یافت و…
خلاصه ای از رمان “کیمیاگر”
خود را نمادی از او دید. (کیمیاگر – صفحه ۲۲۷)
نظر شما در مورد رمان کیمیاگر چیست؟ لطفا اگر این رمان را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.