شکوه السادات هاشمی | |
زادروز | تیرماه 1334 شهریارا |
تبار | ایرانی |
تابعیت | ایران |
پیشه | ، مخترع و کارآفرین |
شناختهشده برای | اختراع سوسک کش |
مذهب | شیعه |
www razservat.ir |
بیوگرافی شکوفه السعادات هاشمی
بیوگرافی شکوفه السعادات هاشمی در تيرماه 1334 در شهريار به جهاني سرشار از اتفاق چشم گشود. اگر فرزند از دست رفته پدر و مادر را بهحساب نياوريم، اولين فرزند خانواده پر جمعيتمان بود. اسمش را شكوه گذاشتند؛ اسمي كه دوستش دارد و شکوفه می گوید اسمم هميشه حسي اينچنين در من ايجاد ميكند كه رسيدن به موفقيت و شكوه را جزئي از تقديرم بدانم. حتي گاهي فكر ميكنم بهدليل داشتن چنين اسمي خواهر و برادرانم نيز عزت و احترام ويژهاي برايم قائل بودند.
زندگی شخصی شكوه السادات هاشمي
در زمان تولدم، پدرم جزء اولين نانواييداران ايران به شمار ميرفت، براي همين صاحبِ خانه و چند مغازه بوديم و در رفاه زندگي ميكرديم. مادرم هم زن بي سر و صدايي بود كه بيشترين هموغمش رسيدگي به كارهاي خانه و رفت و روب بود و كمتر با ديگران ارتباط برقرار ميكرد در نتيجه ما رفتوآمد چنداني با اقوام نداشتيم.
اتفاقا همين موضوع باعث ناراحتي و دلخوري اقوام پدريام شد تا جاييكه وقتي پنج ساله بودم اين دلخوري كار دست ما داد و پدرم با همراهي و مساعدت خانوادهاش زن ديگري اختيار كرد. البته در اين ماجرا، اينكه وضع مالي پدرم خوب بود و از پس يك زندگي ديگر بر ميآمد هم بيتاثير نبود. در همين دوران بود كه ما به تهران نقل مكان كرديم و دوران سخت زندگي من آغاز شد چون حالا پدرم بهجاي آنكه به تلاش در كسبوكار سرگرم باشد، بيشتر اوقات گرفتار حلوفصل اختلافات زنهايش بود.
دريغ كه پدر مرحومم نه تنها در امور زندگي نتوانست مديريت لازم را اجرا كند، بلكه در كار و سرمايهگذاريهايش هم خسارتهاي مالي زيادي ديد و با ورود پول نزول به زندگيمان داشتههايمان هم بر باد رفت. تجربه پدر و بعدها همسرم در زندگي باعث شد تا در موضوع تكراري انشاي «علم بهتر است يا ثروت؟» به اين اعتقاد برسم كه ثروت بدون علم و توان مديريت كردن بر زندگي ثمر خوشايندي نخواهد داشت و هيچ يك بدون ديگري كسي را در مسير رشد و شكوفايي قرار نخواهد داد
داستان زندگی شکوه السادات هاشمی
زن خانه داری که با اختراع سوسک کش ثروتمند شد
سوسکها بهانه بودند. او در هر حال باید کاری میکرد هر چند سوسک و فرار از اذیت آن برای هر بانویی یک انگیزهی بزرگ است. بچه اول پدری که زن دوم هم گرفته و یک خانوادهی شلوغ ساخته و کمکم کار کردن را هم رها کرده بود، آنقدر مسئول و مسئولیت پذیر بود که رتق و فتق امور خواهر برادرهای تنی و ناتنی خودش را هم به عهده گرفت و خیلی زود سرکار رفت و ازدواج کرد.سالها بعد وقتی یک زن خانهدار بود و علاوه بر بزرگ کردن شش بچه در چند جا مربی ورزش صبحگاهی بود، سوسکها به ساختمانشان که نزدیک یک حمام عمومی و رودخانه قرارداشت هجوم آوردند و آن وقت بود که او به فکر راه چاره افتاد. خودش معتقد است موفقیتش پاداش خداوند به ذات اوست که همیشه خیر همه را خواسته است. فرمولش برای امحا سوسکها، سوسکها را نابود کرد. سوسکها دشمنش شدند و او دوست یک محله که از دست آنها ذله شده بودند.خمیر میساخت و به هرکس که میخواست دیگر چشمش به سوسک نیافتد میداد و کمکم تقاضا آنقدر زیاد شد که شد تولید کننده این خمیر و مدیر عامل امحا. حالایک بانوی موفق است با چندین لوح و تندیس از جشنوارههای مختلف کارآفرینی و از جمله کارآفرین برگزیده کشور در جشنواره کارآفرینی شیخ بهایی. درسش را تا مقطع کارشناسی علوم اقتصادی ادامه داده و به دنبال کارشناسی ارشد است.عضو هیات موسس و هیات مدیره خانه کارآفرینان و انجمن ملی زنان کارآفرین است. آشنایی ما با ایشان هم از طریق انجمن ملی زنان کارآفرین و مدیر آن خانم صدیق انجام شد.
سوسکها ساختمان را گرفته بودند
موفقیتم، پاداش خداوند به ذات من است
به نظرم عوامل خبلی زیادی در موفقیت آدمها تاثیر میگذارد. این نیست که بگوییم، اگر یک نفر خلاق و مبتکر باشد، حتما موفق میشود. خلاقیت هم مسئله خیلی مهمی است اما تنها عامل نیست و عوامل مهمی در این مسئله دخیل هستند. یکی از این عوامل روانی و انسانی آن است که آدمها خالص باشند. وقتی آدمها روح خود را درگیر دروغ، سخن چینی، خیانت، بدجنسی، بدذاتی، غیبت و … نکنند و درونشان خالص باشد، خداوند به آنها پاداشهایی میدهد و آنها را به راههای خوبی راهنمایی میکند.
من از وقتی که بچه بودم، برای خانوادهام و برای همه خیرخواه بودم. برای پدرم کتاب میخواندم، به مادرم کمک میکردم، مواظب خواهر و برادرانم بودم و همیشه مفید بودم. یک دخترخاله دارم که شوهرش روی او بنزین ریخته و آتشش زده بود. او میگفت تو تنها کسی بودی که مرا به خانهات میپذیرفتی و حمامم میکردی. نمیخواهم بگویم من بهترین مادر بودم اما برای بچههای همسرم هم زن بابا نبودم. بزرگشان کردم و مواظبشان بودم.
پدر بچههایم مکانیک بود و در تعمیرگاه کار میکرد، مادرش و خانوادهاش که بیماری داشتند و میآمدند، من آنها را به دکتر میبردم. در خانه من همیشه باز بود و به نظرم تمام این عوامل جمع شد و خداوند یک پاداش خوب به من داد.
من به صورت اتفاق به فرمول سوسککش رسیدم چون خداوند میخواست آن پاداش را که گفتم به من بدهد.
مثل افسانه آن دخترک که زن بابایش او را میفرستد لب چاه آب بیاورد و او میافتد توی چاه و آنجا یک پیرزن میبیند که خانه و زندگی دارد، به پیرزن کمک میکند و خانهاش را آب و جارو و تر و تمیز میکند و وقتی که از چاه بیرون میآید، ماه پیشونی میشود. خدا پاداش ذاتم را داد.
فرمولم را اتفاقی و با آزمون و خطا پیدا کردم
اول دنبال مادهای بودم که سوسکهای خانهی خودمان از بین برود. از هرچه که استفاده میکردیم، سوسکها از بین نمیرفتند. ساکنان ساختمان ما از لحاظ مالی قوی نبودند با این حال حاضر شدیم کل ساختمان را یکی دوبار سم پاشی کنیم. ساختمان یکی دو روز بوی گند سم میداد ولی بعد از این یکی دو روز، باز سر وکله سوسکها پیدا میشد. توی ذهنم بود که باید کاری انجام دهم و به صورت اتفاقی و با آزمون و خطا به ترکیبی رسیدم که سوسکها را نابود میکرد. نه، بهتر است بگویم ترکیب من سوسکها را امحا میکرد.
ادیسون هم اتفاقی لامپ را ساخت
خیلی از کارهایی که بشر انجام داده از سر اتفاق است. بشر به صورت اتفاقی آتش را کشف کرد، ادیسون از سر اتفاق لامپ را ساخت. آن جور که من شنیدهام، مادرش میخواست در شب زایمان کند و نور نبود، او چراغهای گردسوز را جلوی آینه جمع کرد و دید که نور چقدر تشدید شده است، بنابراین فکر کرد کاری کند که نور را متمرکز کند و بتاباند و به این ترتیب لامپ را ساخت. خیلی از اختراعات و اکتشافات به دلیل نیاز بشر به وجود آمده است.
من هم از سر نیاز به فرمول خمیر سوسک رسیدم. شکل رسیدن به فرمول هم جالب بود. وقتی قورمهسبزی درست میکنید، یک نفر در آن آب غوره میریزد، یکی آبلیمو، یکی اسفناج هم استفاده میکند و هرکس مطابق با ذائقه و سلیقهاش این قورمه سبزی را درست میکند. یک نفر هم هست که میگوید چطور میشود از همه اینها استفاده کنم. او تن نمیدهد به اینکه کاری را که همه انجام دادهاند، انجام بدهد. اگر کسی تن به مزه معمول و متداول قورمهسبزی تن ندهد، به قورمهسبزی خیلی خوشمزهتری میرسد.
تقاضا زیاد شد، دیدم باید سفارش بگیرم و تولید کنم
وقتی آن ماده را درست کردم و دیدم سوسکهای خانهام از بین رفت، نگفتم این خمیر مال خودم باشد. مدام این خمیر را میساختم و به در و همسایه میدادم. به شاگردان کلاس صبحگاهی و معلمهای مدرسهای که کار میکردم هم دادم. هر کس میگفت خانهام سوسک دارد، میگفتم من یک ماده درست کردم که سوسکها را از بین میبرد. یک شب در خانهمان صحبت شد، پدر بچهها گفت میتوانید با بچههای تیم کوهنوردی جمع شوید و این را در قوطی بریزید و بفروشید اما من همینطور درست میکردم و به متقاضیان میدادم. تا اینکه تقاضا آنقدر زیاد شد که من به این نتیجه رسیدم که باید سفارش بگیرم و تولید کنم.
دربه در به دنبال ثبت اختراع
وقتی دیدم باید سفارش بگیرم و تولید کنم، پیش یکی از اقوامم رفتم و ماجرا را گفتم. میدانستم باید از چیزی که وجود ندارد محفاظت کنم، به همین خاطر پیش ایشان رفتم. ایشان گفت اگر چنین چیزی باشد تو باید این اختراعت را ثبت کنی. بلافاصله به همراه ایشان، پیاده از خیابان حافظ به خیابان پارک شهر رفتیم که آن موقع اداره مالکیتهای صنعتی در آنجا قرار داشت.
حدود سال 76 و77 بود. او یک برگه گرفت و گفت تو باید فرمولاسیون اختراع خودت را در این برگه بنویسی، منتها باید طوری بنویسی که کسی چیزی نفهمد. خلاصه آنکه راه افتادم به دنبال تاییدیه گرفتن از مراجع قانونی. سرغ اداره کل نظارت بر مواد آشامیدنی و بهداشتی را گرفتم اما آنجا کسی به حرفم گوش نمیداد. یک نیروی غیبی به من گفت چرا به سراغ سازمان پژوهشها نمیروی. آنهایی که روحشان درگیر بدیها و پلیدیهاست، این نیروهای غیبی را باور ندارند اما من باور دارم.
من پنج طبقه را دویدم و پایین آمدم و به سازمان پژوهشها رفتم. آنها این ماده را به پژوهشکده صنعت نفت دادند و یکی دو سال طول کشید تا توانستم تاییدیه گرفتم، گواهی نوآوری از سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی و گواهی غیر سمی بودن را. در آن گواهی نوشته شده بود «این خمیر بدون استفاده از سموم ساخته شده و برای انسان هم هیچ مسمومیتی ندارد.». من موفق شده بودم این خمیر را ثبت اختراع کنم. البته آن موقع اداره مالکیتهای صنعتی خیلی درهم برهم بود و بعد از من، کارمند خود من هم رفت و به اسم پماد سوسککش آن را ثبت کرد.
از همان اول گفتم امحا

مربیگری و معلمی میکردم، خمیر سوسککش را هم میساختم و میفروختم. هر قوطی ششصد تومان. از همان اول اسمش را امحا ثبت کرده بودم چون یک بار استفاده از این خمیر باعث میشود که سوسک محو شود و حتی جنازهاش هم توی محیط نیافتد. این از مزیتهای آن است چون از جنازه سوسک پروتئین مضری آزاد میشود. سوسکها وقتی خمیر ما را میخورند یک حالت تشنگی به آنها دست میدهد و میروند توی راهآبها از بین میروند.
اسم امحا یک اسم با مسما و خوب بود. البته آن را با راهنمایی پسرعمویم انتخاب کردم. موقعی که رفتم در شرکت گرافیک پرند در میدان فردوسی تا آقای احمد پوری لوگوی آن را طراحی کند، به پسرعمویم گفتم میخواهم این اسم را طراحی کنم. گفت طراحی نمیخواهد، یک سوسک بکش و روی آن ضربدر بزن و بنویس امحا و بده ثبتش کنند. گفتم نه. وقتی رفتم طراحی کنم، به آقایی که آن را طراحی میکردگفتم: این لوگو را خیلی خوب طراحی کن، چون این اسم یک روزی اسم خیلی مهمی در ایران میشود.
تولید در لگن رویین
در خانه یک لگن داشتم که جنس آن از روی بود و توی آن لباس هشت نفر را میشستم و با همهی این کارها و مسئولیتها که داشتم در همین لگن خمیر امحا درست میکردم و توی تیوپهای آکواریم میریختم و با دمباریک ته آن را میبستم و توی پلاستیکهای که از پلههای نوروزخان میخریدم، میریختم. بروشورهایی هم درست میکردیم و کنار این خمیرها میگذاشتیم. البته آن موقع دیگر در خانواده هم به من کمک میشد و آنها هم در پیشرفت ما تاثیر داشتند. من نمیخواهم بیانصاف باشم و بگویم همه کارها را خودم میکردم. همه به من کمک میکردند اما آن جایزه به من داده شده بود.
وام گرفتم
آن موقع سازمان پژوهشها به کسانی که این گواهینامه را میگرفتند وام میداد. صندوق توسعه تکنولوژی به مخترعین، مبتکرین و مکتشفین وام میداد و من هم این وام را گرفتم. البته وامی که برای من بیستویک میلیون تصویب شده بود، شد چهار میلیون. یک وام دیگر گرفتم با عنوان« طرح اعطای کمکهای فنی و تکنولوژی» از وزارت صنایع که همیشه دعایشان میکنم. بدون بهره و بدون هیچ اذیت و آزاری این وام را به من دادند و من با قسط اول این وام توانستم در فیروزکوه سوله بخرم و کارم را گسترش بدهم.
پنجاه پنجاه شریک
علیرغم آنکه به من توصیه شده بود که شرکت نزنم، شرکت زدم و پدربچههایم را هم پنجاهپنجاه شریک کردم اما بعدا مشکلاتی به وجود آمد که بماند. نزدیک بود دوباره صفر شوم اما خدایی که جایزه را به من داده بود، دوباره به من کمک کرد. دوباره از پستوی دفترم شروع کردم و البته این دفعه پول داشتم. رفتم یک همزن خمیر نانوایی خریدم و آنجا شروع به کار کردم.
لطف خدا به من این بود که آن موقع که اسم را ثبت میکردم، این اسم را به نام شرکت نکرده بودم. وقتی که به وزارت بهداشت میرفتم که مجوز بگیرم نوشت: «حسب ارائه مدارک و محصول توسط شکوه السادات هاشمی، چون از سموم استفاده نشد، مشمول اخذ مجوزهای بهداشتی نیست.» در بحبوهه مشکلات ما، وزارت بهداشت گفته بود که باید پروانه ساخت بگیرید و معلوم شده بود که این سوسککش چقدر کارایی دارد.
ما توانسته بودیم سوسکهای همه جا را ریشهکن کنیم. دیده بودند کمکم داریم سوسک زندانها، ادارهها، ادارههای دولتی، بهزیستیها که نمیتوانستند معلولان را تکان بدهند و همینطور زندانها را ریشهکن میکنیم، بنابراین گفتند باید مجوز بگیرید و مجوز را به کسی میدادند که اسم فرمول به نام او بود، یعنی شکوه السادات. در آذر سال 81 یک شرکت تازه به نام «توره شیمی پارس» را تاسیس کردم و دوباره بلند شدم.
الان حدود پنجاه نفر پرسنل دارم. اول در ناحیه صنعتی حاجیآباد بودم و بعد در شهرک صنعتی ایوانکی یک کارخانه را خریدم و الان آنجا کار میکنم. کارخانه خوبی است. همه چیز را هم خوب و مکانیزه کردم.
بلاخره به دانشگاه هم رفتم
بلاخره به آرزویم که درس خواندن بود، رسیدم. در رشته اقتصاد صنعتی درس خواندم و با معدل هفده و نیم قبول شدم. الان پیگیر هستم که در کارشناسی ارشد درس بخوانم. پارسال شرکت کردم، وقت نکرده بودم درس بخوانم، در چهار درس منفی زده بودم. امسال فقط در درس آمار منفی زدم. اما بالاخره قبول میشوم.
سوسکها دعایم نمیکنند
اینکه محصولی را تولید میکنی که باعث میشود مشکل دیگران حل شود، لذت خوبی دارد، چون مردم بابت حل مشکلشان دعایت میکنند. مردم دعایم میکنند و سوسکها نه. یک بار در همان اوایل در بیمارستان آیتالله کاشانی کار کرده و سوسکهایش را ریشهکن کرده بودم. سینوزیت مزمن داشتم که باعث میشد بعضی وقتها صدایم بگیرد. مسئول وقت آنجا که الان اسمش یادم نیست گفت: سوسکها نفرینات کردهاند.
دنبال یک برند جدید هستم
از سال 87 دنبال یک کار محصولات غذایی هستم. در شهرک صنعتی عباسآباد کارخانه خریدم و در شرکت ریحان لیمو میخواهیم سالادهای آماده تولید کنیم. اسم برندش را هم ثبت کردم. دستگاههایی را از ایتالیا وارد کردم و به امید خدا همین روزها کارخانهاش راه میافتد.
حسب لطف بیکران خداوند، به ما واژه قشنگ کارآفرین اطلاق میشود. از سال 78 و 79 که بحث کارآفرینی مطرح شد، از طرف دانشگاه امیرکبیر دعوت شدم و به همراه دکتر احمدپور دالیانی عضو هیات موسس و هیات مدیره خانه کارآفرینان ایران هستم. خانه کارآفرینان ایران سایت خیلی فعالی دارد. از دانشگاهها و مدارس فنی و حرفهای و مدارس کارآفرینی شهرداری از ما دعوت میشود تا برای همه و به خصوص بانوان صحبت کنیم.
من عضو انجمن ملی زنان کارآفرین و عضو انجمن زنان مدیر کارآفرین هم هستم. ما در جشنواره کارآفرینی شیخبهایی در سال 84 کارآفرین برتر و در جشنواره کارآفرینی وزارت کار و امور اجتماعی هم کارآفرین برتر استانی شدیم. در جشنواره ملی نوآوری و شکوفایی منتخب بودیم و کارآفرین منتخب همایش زنان صاحب صنعت و حرف و منتخب چند همایش دیگر.
امیدواریم با کار جدیدمان هم یک تحول تازه را در صنعت غذا به وجود بیاوریم.